نکبتی که ۷۵ سال است دامن خاورمیانه را گرفته
تاریخ انتشار: ۲۶ مهر ۱۴۰۲ | کد خبر: ۳۸۹۱۰۶۶۳
ایسنا/خراسان رضوی در حالیکه ۷۵ سال از روز اعلام استقلال اسرائیل، موسوم به روز نکبت، میگذرد، این روزها صهیونیستها با انجام حملات بیسابقه در غزه، صفحه جدیدی را در تاریخ جنایات خود باز کردهاند.
پس از اینکه در سال ۱۹۱۶ و بر اثر تجزیه حکومت عثمانی، کشورهای سوریه، عراق، لبنان و فلسطین میان بریتانیا و فرانسه تقسیم شد، باج دادن بریتانیا به یهودیان آغاز گشت.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
در سال ۱۹۱۷ بیانیه بالفور توسط آرتور جیمز بالفور، وزیر وقت امور خارجه بریتانیا ابلاغ شد که بر مجوز ایجاد یک خانه ملی برای مردم یهود در فلسطین حکم میکرد. پذیرش قیمومیت انگلیس بر سرزمین فلسطین در سال ۱۹۲۰ توسط جامعه ملل، زمینه برای اجرای بیانیه بالفور را بیش از پیش فراهم کرد.
بر اساس سرشماریای که مدتی پس از آغاز قیمومیت انگلیس بر فلسطین انجام شد، تنها ۶ درصد از مردم فلسطین یهودی بودند. پس از این دولت بریتانیا یک فرد یهودی را به عنوان مسئول اداره مهاجرت فلسطین انتخاب کرد و به منظور تحقق رویای یهودیان برای تشکیل یک ملت واحد در سرزمین فلسطین، تسهیلات بسیاری را برای پذیرش مهاجرین یهود از نقاط مختلف دنیا به این سرزمین اختصاص داد و تا پایان قیمومیت انگلیس بر فلسطین، حدودا ۶۰۰ هزار یهودی به این سرزمین مهاجرت کردند که بسیاری از آنان توسط حزب صهیون مسلح شده بودند.
در شرایطی که اعراب ساکن در فلسطین نسبت به افزایش حضور یهودیان در سرزمین خود ناراضی بودند و حاضر به پذیرش آنان در خاک خود نمیشدند، یهودیان از چند طریق توانستند بخشی از اراضی فلسطین را تصاحب کنند؛ حدود ۶۵ هزار هکتار از این اراضی متعلق به اقلیت یهودی بود که پیش از حضور انگلیس در فلسطین و در زمانی که هنوز این سرزمین بخشی از حکومت عثمانی بود، آنها را خریده بودند. حدود ۶۵ هزار هکتار دیگر نیز زمینهای متعلق به اماکن دولتی انگلیس در فلسطین بود. حدود ۶۰ هزار هکتار دیگر هم اراضی متعلق به زمینداران بزرگ سوری و لبنانی بود که زمینهایی را در فلسطین داشتند و حاضر شدند آنها را به یهودیان بفروشند. همچنین ۳۰ هزار هکتار زمین دیگر، معادل کمتر از ۲ درصد اراضی فلسطین نیز توسط برخی از فلسطینیها به یهودیان فروخته شد. مجموع زمینهایی که یهودیان از این راهها توانستند به دست بیارند، در منابع تاریخی مختلف بین ۶ تا ۸ درصد کل سرزمین فلسطین عنوان شده است.
اعراب که از افزایش نفوذ یهودیان در سرزمین مقدس فلسطین به شدت ناراضی بودند، اقدام به مقابله با آنان و ایجاد شورش در برابر حکومت انگلیس کردند، شورشهایی که به شدت توسط نیروهای نظامی انگلیس و صهیونیستها سرکوب میشد و فلسطینیها را وادار به ترک خانه و سرزمین خود میکردند. نقطه اوج این درگیریها قیام سال ۱۹۳۶ بود که پس از ۶ ماه و به علت شهادت شیخ عزالدین قسام، رهبر قیام، ضمن دادن ۱۰۰۰ شهید و ۳۰۰۰ زندانی، با شکست مواجه شد.
در سال ۱۹۳۷ و به دلیل افزایش درگیریها در فلسطین، انگلیس هیاتی را مامور یافتن راهی برای حلوفصل این مسئله کرد. این هیات، تقسیم فلسطین به دو ملت یهود و عرب را به عنوان بهترین راهحل اعلام کرد؛ موضوعی که خشم اعراب فلسطین و دیگر کشورهای عربی را برانگیخت. هرچند در آن زمان به دلیل آغاز جنگ جهانی دوم، انگلیس فرصت اجرای این طرح را پیدا نکرد، اما افزایش مهاجرت یهودیان به فلسطین به علت کشتارهای هیتلر، باعث شدت گرفتن اعتراض اعراب شده بود.
نهایتا در سال ۱۹۴۷ مجمع عمومی سازمان ملل با وجود مخالفت سران کشورهای عرب، راهکار ارائهشده از سمت انگلیس را تصویب و با صدور قطعنامه ۱۸۱ با تقسیم فلسطین به دو کشور عربی و یهودی موافقت کرد، همچنین مقرر شد اورشلیم (بیتالمقدس) زیر نظر سازمان ملل اداره شود. بر اساس این قطعنامه ۵۵ درصد اراضی فلسطین به اسرائیل تعلق پیدا میکرد.
البته صهیونیستها حتی به همین حد هم بسنده نکردند و با حمله به اعراب، در صدد اشغال مناطقی شدند که بر اساس قطعنامه سازمان ملل، جزو اراضی متعلق به اعراب محسوب میشد. تنها در یک مورد، در نهم آوریل سال ۱۹۴۸ صهیونیستها با حمله به روستای دیریاسین که بر اساس قطعنامه سازمان ملل، جزو مناطق متعلق به اعراب محسوب میشد، دستکم ۲۵۰ نفر از مردم این روستا را قتل عام کردند.
سرانجام در روز ۱۴ می سال ۱۹۴۸ و درست یک روز قبل از خروج انگلیس از فلسطین، صهیونیستها موجودیت کشوری به نام اسرائیل را اعلام کردند، این روز توسط اعراب به عنوان روز نکبت شناخته میشود. ۱۱ دقیقه بعد آمریکا نخستین کشوری بود که موجودیت اسرائیل را به رسمیت شناخت و سپس کشورهایی از جمله شوروی و بریتانیا نیز به این صف پیوستند.
ناسیونالیسم عربی؛ اصلیترین عامل صفآرایی اعراب در برابر اسرائیل
کشورهای عربی که هنوز داغدار تجزیه سرزمینهای عرب پس شکست امپراطوری عثمانی بودند، رویای یکپارچهسازی مناطق عربی و تشکیل ملت واحد عرب را میدیدند. لذا نمیتوانستند تحمل کنند که کشوری به نام اسرائیل خدشهای به این رویا وارد کند. در نتیجه کشورهای مصر، سوریه، اردن، لبنان، یمن و عراق که از مدتها قبل خود را برای نبرد با صهیونیستها آماده کرده بودند، یک روز بعد از اعلام استقلال اسرائیل به آن حمله کردند.
این نبرد که به جنگ استقلال اسرائیل معروف است، پس از ۱۴ ماه با شکست سنگین اعراب پایان یافت. در جریان این جنگ بیش از ۶۰۰۰ اسرائیلی و ۱۰ هزار عرب کشته و حدود یک میلیون نفر فلسطینی از شهرهای خود آواره شدند و به سایر کشورهای عربی مهاجرت کردند. در پایان این جنگ قلمروی اسرائیل بسیار گسترش یافت و ۷۸ درصد کل سرزمین فلسطین را شامل شد. همچنین کرانه باختری و بیتالمقدس شرقی هم به تصاحب اردن درآمد و غزه نیز به خاک مصر ضمیمه شد. در می ۱۹۴۹ اسرائیل به عضویت سازمان ملل درآمد.
البته که گسترش بیش از ۴۰ درصدی قلمروی اسرائیل و همچنین مهاجرت بیش از ۵۰ درصد مردم فلسطین، باز هم صهیونیستها را راضی نکرد و با تهاجم به سایر قسمتهای فلسطین و به آتش کشیدن اراضی، سعی کردند باقیمانده اعراب ساکن در این سرزمین را وادار به فرار کنند.
در سال ۱۹۵۶ جمال عبدالاناصر، رئیس جمهور وقت مصر، با ملی اعلام کردن کانال سوئز که در آن زمان در اجاره یک شرکت انگلیسی-فرانسوی قرار داشت، باعث تیره شدن روابط مصر با این دو کشور شد. اسرائیل در صدد سوء استفاده از این وضعیت برآمد و همراه با انگلیس و فرانسه، به صحرای سینای مصر و نوار غزه حمله کرد تا بتواند حق عبور از کانال سوئز را به دست آورد. نهایتا با مخالفت آمریکا و شوروی با این جنگ که به جنگ کانال سوئز معروف شد و کمتر از ۱۰ روز طول کشید، سه کشور مهاجم ناچار به عقبنشینی از صحرای سینا و غزه شدند. پیروزی مصر در این جنگ باعث افزایش اعتبار جمال عبدالاناصر و شناخته شدن وی به عنوان رهبر جهان عرب شد. پس از آن مصر با سوریه و اردن یک پیمان نظامی تشکیل داد.
در سال ۱۹۶۴ کنگره فلسطین در شهر قدس تشکیل و با مشارکت احزاب فلسطینی و توافق صورتگرفته در بین کشورهای عرب، سازمان آزادیبخش فلسطین (ساف) تاسیس شد و از آن پس مبارزات فلسطینیها با صهیونیستها شکل جدیدی پیدا کرد. این سازمان کرانه باختری، غزه و شرق اورشلیم را در اختیار داشت و اصلیترین هدفش بیرون راندن اسرائیل از فلسطین با کمک کشورهای عرب بود.
در ۵ ژوئن سال ۱۹۶۷ و در حالیکه سوریه، اردن و مصر از مدتها قبل در حال آماده کردن خود برای راهاندازی یک جنگ گسترده علیه اسرائیل بودند، صهیونیستها پیشدستی کرده و حمله علیه این سه کشور را آغاز کردند. در جریان این حمله، اسرائیل نیروهای هوایی، دریایی و زمینی اردن، سوریه و مصر را از کار انداخت. این جنگ که تا ۱۰ ژوئن همان سال ادامه یافت و به جنگ ۶ روزه معروف است، مهمترین جنگ در تاریخ فلسطین و اسرائیل محسوب میشود، زیرا تاثیرات بسیار گستردهای در روابط آتی اعراب و رژیم صهیونیستی داشت.
جنگ با پیشنهاد آتشبس اعراب به پایان رسید و اسرائیل توانست غزه، کرانه باختری، صحرای سینای مصر، بلندیهای جولان سوریه و شرق اورشلیم را به اشغال خود درآورد و به این ترتیب کل اورشلیم (بیتالمقدس) در سلطه اسرائیل قرار گرفت. شورای امنیت سازمان ملل با تصویب قطعنامه ۲۴۲، اسرائیل را ملزم کرد از سرزمینهای اشغالشده در این جنگ عقبنشینی کند و همچنین تمام کشورهای منطقه اصل حاکمیت، استقلال و تمامیت ارضی یکدیگر را به رسمیت بشناسند. اسرائیل اما هیچ گاه حاضر به اجرای این قطعنامه نشد و همواره تاکید میکند تنها به شرطی از مناطق اشغالی خارج میشود که تمام اعراب اسرائیل را به رسمیت بشناسند و با آن پیمان صلح امضا کنند.
تصویری از جنگ ۶ روزهفلسطینیهایی که به دلیل این جنگ از سرزمین خود خارج شده بودند، اجازه بازگشت به شهرهای خود را پیدا نکردند و این افراد ناچار به زندگی در اردوگاههایی بدون امکانات در اردن، مصر، لبنان و سوریه شدند. از این پس عزم فلسطینیها برای مقابله با اسرائیل بیش از پیش جزم شد و در این راه پیروزیهایی هم به دست آوردند که ازجمله آن میتوان به پیروزی جنبش فتح (بزرگترین گروه زیرمجموعه سازمان آزادیبخش فلسطین) در جنگ کرامه اشاره کرد.
اعراب که در جریان جنگ ۶ روزه به شدت تحقیر شده بودند، در صدد احیای حیثیت خود و بازپسگیری اراضی اشغالی برآمدند. به همین دلیل در ۶ اکتبر سال ۱۹۷۳ مصر و سوریه حملهای گسترده و غافلگیرانه را علیه اسرائیل آغاز کردند. اسرائیلیها که سرگرم برگزاری مراسم عید کیپور بودند، آمادگی مقابله با این حملات را نداشتند و در نتیجه مصر و اسرائیل توانستند مناطق اشغال شده در سال ۱۹۶۷ را پس بگیرند.
اما با قطع حمایتهای تسلیحاتی شوروی از اعراب و از طرف دیگر ارسال گسترده تسلیحات به اسرائیل توسط آمریکا، ورق برگشت و اسرائیل توانست مجددا مناطق اشغالشده در سال ۱۹۶۷ را تحت سیطره خود دربیاورد. نهایتا این جنگ که به جنگ یوم کیپور معروف است، در ۲۶ اکتبر همان سال و با درخواست سازمان ملل برای آتشبس به پایان رسید.
در ۱۷ اکتبر همان سال کشورهای عرب عضو اوپک و همچنین مصر و سوریه اقدام به تحریم نفتی کانادا، ژاپن، هلند، انگلیس و آمریکا کردند. این اقدام که به بحران نفتی سال ۱۹۷۳ یا شوک نفتی اول معروف شد، به دلیل تاثیرات منفی در جهان، باعث شد ژاپن و کشورهای اروپایی خود را از سیاستهای خاورمیانهای آمریکا جدا کنند. نهایتا ۵ ماه بعد و در مارس ۱۹۷۴ با مذاکراتی که با میانجیگری کیسینجر، وزیر وقت امور خارجه آمریکا بین مصر و اسرائیل انجام شد، این تحریمها پایان یافت. همچنین در همان سال سازمان ملل، سازمان آزادیبخش فلسطین را به عنوان تنها نماینده مردم فلسطین به رسمیت شناخت.
آغاز حرکت قطار عادیسازی روابط اعراب و اسرائیل
با پایان یافتن جنگ سوم اعراب و اسرائیل، سران کشورهای عرب به دلیل حمایتهای گسترده آمریکا از اسرائیل، جنگ علیه رژیم صهیونیستی را بیفایده دیدند و تصمیم به عادیسازی روابط با اسرائیل گرفتند. در سال ۱۹۷۵ انور سادات، رئیس جمهور وقت مصر اقدام به مذاکرات صلح با اسرائیلیها کرد که منجر به امضای قرارداد سینا بین دو طرف شد. در نتیجه تعاملاتی که بین اسرائیل و مصر شکل گرفت و همچنین با نقشآفرینی موثر آمریکا، نهایتا در ۱۷ سپتامبر ۱۹۷۸ در محل کمپ دیوید آمریکا، با حضور جیمی کارتر، رئیس جمهور وقت ایالات متحد، توافقی موسوم به کمپ دیوید بین اسرائیل و مصر منعقد گشت و بدین ترتیب مصر اولین کشور عربی شد که اسرائیل را به رسمیت شناخت و روابط خود را با آن عادی کرد. به موجب این توافق، اسرائیل از صحرای سینای مصر که در سال ۱۹۶۷ اشغال کرده بود، عقبنشینی کرد.
این توافق با واکنش منفی کشورهای اسلامی و همچنین سازمان ملل مواجه شد؛ مجمع عمومی سازمان ملل به درخواست سازمان آزادیبخش فلسطین قطعنامهای را در محکومیت توافق کمپ دیوید صادر کرد، زیرا این توافق بدون مشارکت سازمان ملل و ساف امضا شده بود و همچنین حقوق فلسطینیان را در بر نمیگرفت. همچنین سازمان کنفرانس اسلامی و اتحادیه عرب، عضویت مصر را تعلیق کردند. در ایران نیز که امضای این توافق با پیروزی انقلاب اسلامی همزمان شد، با توافق کمپ دیوید مخالف صورت گرفت و همین باعث قطع ارتباط ایران و مصر تا به اکنون شد.
تصویری از لحظات امضای توافق کمپ دیویددر نتیجه رویگردانی کشورهای عربی از مصر، این کشورها تصمیم گرفتند به جای مصر، عمده حمایتهای خود را به سازمان آزادیبخش فلسطین که در آن زمان تحت ریاست یاسر عرفات قرار داشت، معطوف کنند. افزایش قدرت ساف که آن زمان در جنوب لبنان قرار داشت، باعث شد اسرائیل در سال ۱۹۸۲ و با هدف دور کردن نیروهای سازمان آزادیبخش فلسطین از مرز خود، به جنوب لبنان حمله کند. با وقوع این جنگ، تشکیلات ساف از لبنان خارج و در تونس مستقر شد.
در ۸ دسامبر سال ۱۹۸۷ مردم فلسطین در اعتراض به زیر گرفتن چند کارگر فلسطینی توسط یک کامیون اسرائیلی، اقدام به پرتاب سنگ به سمت مقر ارتش رژیم صهیونیستی در جبالیا کردند. شلیک تیر هوایی از سوی سربازان صهیونیستی و پاسخ متقابل فلسطینیها با سنگ و کوکتل مولوتوف، باعث ایجاد درگیریهایی موسوم به انتفاضه اول یا انتفاضه سنگ بین فلسطین و اسرائیل شد که تا سال ۱۹۹۳ ادامه یافت. در جریان این انتفاضه حدود ۳۰۰۰ فلسطینی به شهادت رسیدند و ۱۶۰ اسرائیلی نیز کشته شدند. اندکی پس از آغاز انتفاضه اول، سازمان حماس به عنوان یک گروه سیاسی و نظامی اسلامگرا که هر گونه توافقی با اسرائیل را مردود میداند و معتقد به مقاومت مسلحانه است، تاسیس شد.
توافقی که هرگز به نفع مردم فلسطین عملیاتی نشد
اتفاقاتی از جمله دور شدن مقر سازمان آزادیبخش فلسطین از مرز اسرائیل، افزایش قدرت آمریکا با فروپاشی شوروی و همچنین حمله عراق به کویت که زمینه چنددستگی را بین اعراب فراهم آورد، باعث شد که قطار سازش با اسرائیل که از مصر راه افتاده بود، در دومین ایستگاه به ساف برسد و درسال ۱۹۹۳ توافق صلحی بین یاسر عرفات و اسحاق رابین، نخستوزیر وقت اسرائیل و با حضور کلینتون، رئیس جمهور وقت آمریکا امضا شود.
در این توافق که مذاکرات آن به صورت مخفیانه در ۱۴ دور و در شهر اسلو نروژ انجام و به قرارداد اسلو (یا غزه-اریحا) معروف شد، ساف اسرائیل را به رسمیت شناخت و اسرائیل نیز این سازمان را به عنوان نماینده قانونی فلسطینیها به رسمیت شناخت و به عرفات اجازه بازگشت به فلسطین را داد. همچنین مقرر شد نهادی اداری موسوم به تشکیلات خودگردان فلسطین تاسیس شود و به صورت موقت بر فلسطینیها حکومت کند. توافق اسلو موقت بود و برای یک دوره ۵ ساله اعتبار داشت و قرار بود توافق دائمی در مورد موضوعاتی همچون وضعیت اورشلیم، آوارگان فلسطینی و شهرکهای صهیونیستنشین نیز منعقد شود.
دو سال بعد نیز پیمانی موسوم به اسلو ۲ بین دو طرف منعقد شد و تشکیل حکومت خودگردان فلسطین به ریاست یاسر عرفات رسما اعلام گردید و مناطق مختلف کرانه باختری و غزه به سه دسته مناطق الف، ب و ث تقسیم شدند و تشکیلات خودگردان از قدرت اجرایی محدودی در مناطق الف و ب برخوردار شد.
در پیمان اسلو همچنین قید شده بود که باید یک نیروی پلیس فلسطینی برای ایجاد نظم عمومی و حفظ امنیت داخلی در غزه و کرانه باختری تشکیل شود. به علاوه این توافق به تشکیلات خودگردان اجازه میداد با تشکیل شورای قانونگذاری، به وضع قوانین برای فلسطینیها بپردازد. همچنین در توافق اسلو به تأسیس یک کمیته همکاری اقتصادی بین اسرائیل و فلسطین برای توسعه اقتصاد در کرانه باختری، غزه و اسرائیل اشاره شده است.
تصویری از لحظات امضای توافق اسلوهرچند در مذاکرات بین ساف و رژیم صهیونیستی، اسرائیل متعهد شد از کرانه باختری و غزه عقبنشینی کند، آورگان سال ۱۹۶۷ فلسطینی به سرزمین خود برگردند و یک دولت مستقل فلسطینی در غزه و کرانه باختری تشکیل شود، اما تا کنون و پس ازگذشت نزدیک به سه دهه از توافقات صورتگرفته، اسرائیل نه ذرهای از غزه و کرانه باختری عقبنشینی کرده و نه دولت مستقل فلسطینی در این مناطق تشکیل شده است.
یک سال بعد و در سال ۱۹۹۴ ملک حسین، پادشاه وقت اردن نیز در واشنگتن و با حضور کلینتون، توافق صلحی را با اسحاق رابین امضا کرد و بدین ترتیب اردن دومین کشور عربی شد که روابط خود را با اسرائیل عادی کرد.
در روز ۲۸ سپتامبر سال ۲۰۰۰، ورود آریل شارون، نخستوزیر وقت اسرائیل به مسجدالاقصی باعث بروز خشم فلسطینیها و ایجاد درگیری میان نمازگزاران و نظامیان صهیونیست شد. این درگیریها منجر به شهادت ۷ فلسطینی شد و با گسترش در شهر قدس، باعث شروع انتفاضه دوم موسوم به انتفاضه الاقصی شد. شهادت یک کودک فلسطینی در روز دوم انتفاضه، باعث وقوع اعتراضات در نقاط مختلف فلسطین شد. در جریان انتفاضه الاقصی، بیش از ۴۴۰۰ فلسطینی شهید و حدود ۵۰ هزار تن نیز زخمی شدند. این انتفاضه همچنین باعث تقویت گروههای نظامی مقاومت و بهروزرسانی تسلیحات آنان شد. انتفاضه دوم در ۸ فوریه سال ۲۰۰۵ با امضای توافق آتشبس میان دو طرف به پایان رسید.
پس از اینکه در سال ۲۰۰۷ و در جریان درگیریهای بین حماس و فتح، جنبش حماس پیروز شد و توانست بر غزه مسلط شود، درگیریهای اسرائیل و نوار غزه افزایش یافت، چراکه حماس همواره خواستار مقاومت مسلحانه در برابر رژیم صهیونیستی و نابودی آن است. در ژانویه ۲۰۰۸ اسرائیل در پاسخ به حملات راکتی پراکنده غزه، اقدام به محاصره کامل این منطقه و قطع آب، برق و سوخت ساکنان غزه کرد. شورای حقوق بشر سازمان ملل با صدور قطعنامهای محاصره غزه و همچنین حملات راکتی حماس علیه اسرائیل را محکوم کرد. نهایتا ۵ ماه بعد و با میانجیگری مصر، طرفین توافق آتشبسی که به مدت ۶ ماه اعتبار داشت را امضا کردند.
در طی این مدت اسرائیل و غزه مدام یکدیگر را به نقض آتشبس متهم میکردند. نهایتا ۵ روز پس از پایان آتشبس و با آغاز حملات راکتی حماس علیه اسرائیل به علت تداوم محاصره غزه، در تاریخ ۲۷ دسامبر ۲۰۰۸ اسرائیل حمله هوایی گستردهای را علیه غزه آغاز کرد و سپس تجاوز نظامی به این منطقه را در ابعاد دریایی و زمینی نیز ادامه داد. این جنگ که به نام عملیات سرب گداخته معروف است، باعث شهادت بیش از ۱۳۰۰ فلسطینی و کشته شدن ۱۳ صهیونیست شد و نهایتا پس از سه هفته با آتشبس یکجانبه از سوی اسرائیل پایان یافت.
در سالهای بعد نیز جنگها و درگیریهایی میان اسرائیل و غزه درگرفت که از جمله آنها میتوان به عملیات ستون دفاعی سال ۲۰۱۲، عملیات تیغه حفاظتی سال ۲۰۱۴، اعتراضات ۲۰۱۸ مرز غزه نبرد ماه می ۲۰۱۹ اشاره کرد که به ترتیب موجب شهادت ۱۵۸، بیش از ۲۰۰۰، ۱۸۹ و ۲۲ فلسطینی شد. عمده این درگیریها با میانجیگری مصر به آتشبس ختم شده است.
در آگوست ۲۰۲۰ کشورهای امارات و بحرین چشم خود را بر روی ۷ دهه جنایات رژیم صهیونیستی بستند و با میانجیگری ترامپ و در ذیل پیمان صلح ابراهیم، اقدام به عادیسازی روابط با اسرائیل کردند. در اکتبر همان سال سودان نیز به این توافق پیوست و اسرائیل را به رسمیت شناخت. دو ماه بعد مراکش نیز ششمین کشور عربی شد که روابط خود با رژیم صهیونیستی را عادی کرد.
پیش از این نیز آمریکا با انتقال سفارت خود از تلآویو به بیتالمقدس در سال ۲۰۱۷ و به رسمیت شناختن این شهر به عنوان پایتخت اسرائیل، با محکومیت جهانی و انتقادات سازمان ملل و اتحادیه اروپا مواجه شد، زیرا این کار برخلاف قطعنامه ۱۸۱ سازمان ملل و اداره بیتالمقدس زیر نظر این سازمان بود.
در سال ۲۰۲۱ حماس عملیات سیفالقدس را علیه اسرائیل آغاز کرد. با افزایش حملات نیروهای صهیونیستی به بیتالمقدس و تلاش برای تصرف خانههای فلسطینیهای ساکن در آن، مقاومت در روز ۱۰ می با شلیک ۱۳۷ موشک سنگین به مواضع اسرائیل در عرض ۵ دقیقه، نبرد گستردهای را آغاز کرد و این نخستین جنگی بود که توسط غزه شروع میشد. این درگیری که به جنگ یازده روزه نیز معروف است، در تاریخ ۲۱ می همان سال و با میانجیگری مصر به پایان رسید. این جنگ باعث به شهادت رسیدن ۲۶۴ فلسطینی و همچنین کشته شدن ۱۴ اسرائیلی شد.
امسال نیز در اواسط سال ۲۰۲۳ میلادی، اسرائیل با حمله به اردوگاه جنین در کرانه باختری، باعث به شهادت رسیدن ۱۳ فلسطینی شد. این حمله بزرگترین جنگ بین اسرائیل و کرانه باختری در ۲۰ سال اخیر محسوب میشود.
طوفانالاقصی؛ پاسخی به ۷۵ سال جنایت
نهایتا در هفتم اکتبر امسال، نیروهای حماس در پاسخ به هتک حرمتهای اخیر رژیم صهیونیستی به مسجدالاقصی، عملیات طوفانالاقصی را با استفاده گسترده از پهپادهای هجومی، علیه مواضع اسرائیل آغاز کردند. اسرائیل که از یک طرف در تعطیلات سال نوی عبری به سر میبرد و از طرف دیگر به دلیل چندین ماه اعتراضات پی در پی داخلی، به شدت به مسائل داخل خودش مشغول بود، از این حمله گسترده حماس که در ابعاد هوایی، زمینی و دریایی صورت گرفت، شدیدا غافلگیر شد.
در حالیکه اسرائیل خود را دارای پیشرفتهترین سیستم امنیتی و اطلاعاتی در منطقه میدید و سامانه دفاع هوایی رژیم صهیونیستی موسوم به گنبد آهنین، تا کنون باعث دفع هر حملهای علیه اسرائیل شده بود و رژیم را دچار توهم شکستناپذیری کرده بود، طوفانالاقصی این توهم را در هم شکست. رسانههای اسرائیل تا کنون بارها اعلام کردهاند که این رژیم دیگر هرگز به دوران پیش از طوفانالاقصی باز نخواهد گشت.
اسرائیل نیز متقابلا با حمله به مردم بیدفاع غزه، صفحه جدیدی را در تاریخ جنایات ۷۵ ساله خود باز کرد. رژیم صهیونیستی طبق معمول در این حمله از هیچ کدام از قوانین بینالمللی جنگ تبعیت نکرد. این رژیم ضمن حمله به غیرنظامیان و بمباران بیمارستانها، مدارس و مراکز دانشگاهی و همچنین محاصره کامل غزه و قطع آب، برق و سوخت و از بین بردن کلیه راههای ارتباطی این منطقه با خارج، اقدام به استفاده از برخی سلاحها از جمله بمبهای فسفری کرد که بر اساس پروتکلهای بینالمللی جزو تسلیحات ممنوعه محسوب میشوند.
اسرائیل در تازهترین جنایت خود، شب گذشته اقدام به بمباران بیمارستان المعدانی در شمال غزه کرد. این بیمارستان علاوه بر بیماران و مجروحین، تعداد بسیاری از مردم بیپناه غزه را نیز در خود جای داده بود. براوردهای اولیه وزارت بهداشت فلسطین حکایت از به شهادت رسیدن دستکم ۵۰۰ غیرنظامی فلسطینی در این حمله دارد. همچنین برخی از منابع خبری این رقم را تا ۱۱۰۰ نفر نیز اعلام کردهاند.
تصویری از داخل بیمارستان المعدانی پس از بمبارانبر اساس آخرین گزارشات منتشرشده از سمت وزارت بهداشت فلسطین، از نخستین روز آغاز طوفانالاقصی تا کنون، بیش از ۳۲۰۰ تن از مردم غزه به شهادت رسیدهاند که بیش از نیمی از این تعداد را زنان و کودکان تشکیل میدهند. همچنین در حالیکه رژیم صهیونیستی از اعلام رسمی آمار کشتههای خود طفره میرود، رسانههای اسرائیل آمار کشتهها را رقمی در حدود ۱۹۰۰ نفر اعلام کردهاند.
اقدام ۷ اکتبر حماس و آغاز عملیات طوفانالاقصی، پاسخی بود به ۷۵ سال اشغالگری، کودککشی و جنایات بی حد و حصر صهیونیستها در سرزمین فلسطین. در حالیکه ۵۶ سال از قطعنامه سازمان ملل مبنی بر لزوم عقبنشینی اسرائیل به مرزهای پیش از سال ۱۹۶۷ میگذرد، این رژیم نه از گسترش شهرکسازیها در کرانه باختری دست برداشته است و نه از ادعاهای خود نسبت به نوار غزه.
در حالیکه جنایات رژیم صهیونیستی عمدتا توسط سازمان ملل، اتحادیه اروپا و بسیاری از دیگر نهادهای بینالمللی و کشورهای مختلف محکوم میشود و تمام این نهادها و کشورها در لفظ از اسرائیل میخواهند شهرکسازیها را متوقف کند و به محاصره غزه پایان دهد، اما در عمل هیچ اقدامی برای احقاق حقوق مالکان اصلی سرزمین فلسطین انجام نمیدهند. در این بین، این مردم بیدفاع و مظلوم غزه هستند که باید به تنهایی بار حفظ همین مقدار اندک باقیمانده از سرزمین خود را به دوش بکشند و در راه دفاع از حق مسلم خود جان دهند.
انتهای پیام
منبع: ایسنا
کلیدواژه: استانی سیاسی عملیات طوفان الاقصی اسراييل فلسطين غزه ياسر عرفات تشکیلات خودگردان فلسطین پيمان كمپ ديويد توافق ابراهیم روز نکبت عادی سازی روابط با اسرائیل نبرد سیف القدس توافق اسلو حماس بيت المقدس اورشلیم جنگ 1967 كرانه باختري رژيم صهيونيستی استانی اجتماعی استانی اقتصادی استانی شهرستانها استانی سیاسی استانی فرهنگی و هنری استانی علمی و آموزشی استانی ورزشی جنایت نسل کشی در بیمارستان المعمدانی استانی اجتماعی استانی اقتصادی استانی شهرستانها استانی سیاسی اسرائیل را به رسمیت شناخت سازمان آزادی بخش فلسطین رسمیت شناخت رژیم صهیونیستی رئیس جمهور وقت کرانه باختری سرزمین فلسطین بین اسرائیل پایان رسید میانجی گری علیه اسرائیل کشورهای عربی طوفان الاقصی مردم فلسطین کشورهای عرب صهیونیست ها سازمان ملل سرزمین خود فلسطینی ها هزار هکتار کانال سوئز بیت المقدس پایان یافت کمپ دیوید کشور عربی درگیری ها عقب نشینی صورت گرفت همان سال سال ۱۹۶۷ وزیر وقت باعث شد بر اساس آن زمان تا کنون آتش بس ۷۵ سال
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.isna.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «ایسنا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۸۹۱۰۶۶۳ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
سازمان «سیا» با دندانهای کشیده شاهد حادثه ۱۱ سپتامبر بود
سی. آی. ای به طور سیستماتیک به واسطه این سه عامل «التزام به نزاکت و آداب سیاسی»، «جنگهای قدرت های کوچک و بی ارزش در واشنگتن» و «مقام پرستی»؛ وعوامل بسیار دیگری نابود شد. - اخبار رسانه ها -
به گزارش گروه رسانههای خبرگزاری تسنیم، آن چه خواهید خواند، نخستین قسمت از خاطرات «رابرت بائر» جاسوس کهنه کار سازمانِ «سی. آی. ای - سیا» است. سازمانی که به صورت رسمی «آژانس مرکزی اطلاعات» (بدون هیچ قید عنوانی و قانونی برای انحصار در خاک ایالات متحده) نامیده می شود و نامش در ماجراهای خونین و دردناک بسیاری طی 75 سال گذشته در گوشه و کنار جهان به چشم می خورد و بر پیکره کهن و استوار کشورمان ایران هم داغی عمیق و پاک نشدنی از خود به یادگار گذاشته که به اختصار از آن با عنوان «کودتای 28 مرداد» یاد می شود.
گرچه پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، کارنامه این سازمان در غرب آسیا مورد غفلت قرار گرفت اما فهرست بلندبالای رهبران سیاسی و مذهبی که در سراسر جهان مورد هدف تروریست های کارآزموده این تشکیلات قرار گرفته اند، بیش از نیم قرن در منابع مکتوب بسیاری منتشر و تکرار شد.
وقایع 11 سپتامبر، کمتر از ده سال بعد از فروپاشی شوروی، با هر رویکردی که از سوی ما ساکنان آسیای غربی مورد تحلیل قرار گیرد(اعم از این که توطئه ای سعودی-آمریکایی قلمداد شود، یا پروژه ای صهیونیستی-آمریکایی یا خلاقیتی برخاسته از اذهان سلفیان تندرو) بستری بی نظیر برای سی. آی. ای فراهم کرد که شبکه افسانه ای خود را در غرب آسیا احیا کند و این بار تحت عنوان پوپولیستی و «هزار تفسیرِ» مبارزه با تروریسم، با فراغ بال به هر اقدامی که لازم می داند دست بزند.
البته در فضایی عاری از مناسبات جنگ سرد، دیگر نیازی به پنهان کاری های گذشته نیست و امروزه شخص رییس جمهور آمریکا به فرماندهی عملیات ترور شهروندان و مسئولان کشورهای دیگر توسط شخص خود مباهات می کند، اما هنوز هم عملیات عمده و موثر علیه دشمنان هژمونی آمریکا، به صورت مخفی و به اصطلاح کثیف انجام می شود.
با این حال، خیزِ بی سابقه فن آوری طی سه دهه گذشته، امکانات وسیعی را در اختیار کارکنان سرویس های اطلاعاتی قرار داده است که خود را از گزند نفرتِ افکار عمومی جهانِ هدفِ خود تا حد زیادی محفوظ نگاه دارند. خاطرات «رابرت بائر» علی رغم این که با نیت خیرخواهانه و وفادارانه ی این جاسوسِ به ظاهر بازنشسته برای کشور متبوعش نوشته شد، اما صراحت و شفافیتِ بی مانند (و عامدانه ای) دارد که آن را برای ما ساکنان غرب آسیا، به مستندی قابل اتکا تبدیل می کند برای فراموش نکردن دورانی که در آن، سی. آی. ای منفورترین نام در میان ملل محروم و ستم کشیده عالم بود.
با این اوصاف، ذکر این نکته ضروری است که نویسنده، علی رغم تظاهر به انصاف و بی طرفی(که گاهی بسیار مضحک به چشم می آید) یک سرباز سرسپرده ایالات متحده است و در این مسیر، ازهنرِ قلب و تحریف و تقطیع اتفاقات با ظریف ترین شکل ممکن بهره گرفته است که در صورت لزوم، با ذکر مستنداتِ لازم، پیوستِ مورد نیاز مخاطبان برای نزدیک شدنِ هر چه بیشتر به روایاتِ معتبر از وقایع، توسط مترجمین ارایه خواهد شد. امید مورد استفاده مخاطبان آگاه و هوشمند مشرق قرار گیرد. ان شاالله
اواخر سال 1994 به خودم آمدم و دیدم عملا دارم روی هواپیما زندگی میکنم. بعدازظهر به امان (پایتخت اردن) میرسیدم، در هتلی اقامت میکردم، دوش سریعی میگرفتم و سپس تمام شب را با یک معارض عراقی دیگر در مورد نحوه برخورد با صدام حسین صحبت میکردم. اغلب تا بعد از نیمه شب به رختخواب نمیرفتم و تنها چند ساعت بعد بیدار میشدم تا هواپیمایی به واشنگتن و دفترم در مقر سی. آی. ای {در محدوده «لانگلی»}، (ایالت ویرجینیا) بگیرم. این یعنی یک روز طولانی. البته به آن عادت کرده بودم، چون تقریبا بیست سال بود که عمرم را صرف کار در خیابانهای خاورمیانه، آن هم با همین سرعت کرده بودم.
ساختمان مرکزی سیا در لانگلی
گاهی اوقات، در این ماموریت پنهانی شبیه دیپلماسی شاتل*، در لندن از هواپیما پیاده میشدم و فقط برای اینکه نفسی تازه کنم در شهر قدم میزدم. مسیر خاصی را دنبال نمیکردم، اما اغلب بدون اینکه بخواهم، در منطقه «جاده اِج وِر» ** سر در میآوردم، منطقه ای در بخش مرکزی لندن که توسط اعراب و دیگر خاورمیانهایها تسخیر شده بود. مواجهه با زنان محجبه و مردانی که با لباسهای بلند گام برمی داشتند، باعث می شد احساس کنم هرگز خاورمیانه را ترک نکردهام، اما این وسط یک تفاوت ظریف وجود داشت: کتابفروشیهای عربی.
در اکثر نقاط خاورمیانه، فروش جزوههای افراط گرای اسلامی که آشکارا از خشونت حمایت میکنند در کتابفروشیها ممنوع است، اما در کتابفروشیهای عربی لندن قفسههایی پر از آنها وجود داشت. با یک نگاه به چاپ درشتشان میفهمیدید که موضوعشان چیست: نفرتی عمیق و سازشناپذیر نسبت به ایالات متحده. در جهانبینی کسانی که این جزوهها را مینوشتند و منتشر میکردند، جهاد یا جنگ مقدس بین اسلام و آمریکا فقط یک احتمال نبود؛ برای آنان جنگ امری اجتنابناپذیر بود و از قبل هم آغاز شده بود. من با گذراندن بخش زیادی از زندگیام در خاورمیانه، میدانستم که چنین نفرت شدید و خشونتآمیزی انحرافی از اسلام است؛ اما همچنین بهتر از اکثر مردم میدانستم که چنین نفرتی چه هزینه های سنگینی میتواند داشته باشد.
اغلب یک جزوه برمیداشتم و به چاپ ریز آن نگاه میکردم. به ندرت نام ناشر یا سردبیر در شناسنامه ذکر میشد و آدرس انتشارات هرگز درج نمیشد. اما به جز چند مورد استثنا، آنها یک صندوق پستی در اداره پست اروپا داشتند، اغلب در بریتانیا یا آلمان. برای فهمیدن این موضوع که اروپا، به عنوان متحد سنتی ما در جنگ علیه آدم بدها، به گلخانهای از بنیادگرایی اسلامی تبدیل شده بود، به سازمان اطلاعاتی پیچیدهای نیاز نبود.
اواخر دهه 1980 میلادی در بیروت
از روی کنجکاوی، از همکارانم در سی. آی. ای لندن پرسیدم آیا میدانند چه کسانی این مطالب را منتشر میکنند. هیچ ایدهای نداشتند، دلیلی هم نداشت که بدانند. دفترِ ما در لندن، حتی یک عضو عربزبان هم نداشت و بعید بود کسی در «جاده اِج وِر» پرسه بزند. حتی اگر یکی شان هم این کار را میکرد، نمی توانست آن عناوین زهرآلود را بخواند. علاوه بر این، سی. آی. ای توسط مقامات بریتانیا، از جذب منابع، حتی درون بنیادگرایان اسلامی، در کشورشان منع شده بودند. پس در چنین شرایطی، چه فایدهای داشت که در آنجا با اعراب وقت بگذرانیم؟
به طور کلی، اوضاع در قاره اروپا هم تعریفی نبود***. تا اواسط دهه 1990، در سراسر اروپا، سی. آی. ای در حال تحلیل رفتن بود. از دفاتر ما در بن*****، پاریس و رم، چیزی باقی نمانده بود به جز سایهای از آنچه در دوران جنگ سرد با اتحاد جماهیر شوروی بودند. آن دفاتر از افسران کافی برای پیگیری جوامع وسیع خاورمیانهای {تبار} در اروپا برخوردار نبودند و آنهایی هم که از چنین امتیازی برخوردار بودند، غالبا تمایل، آموزش و در برخی موارد انگیزه لازم برای انجام این کار را نداشتند.
اوضاع در خودِ خاورمیانه هم چندان بهتر نبود. اغلب در هر کشوری تنها یک یا دو افسر سی. آی. ای حضور داشتند. به جای جذب و اداره منابع - یعنی جاسوسهای خارجی - ایستگاههای سی. آی. ای در آن «انبارِ باروتِ دنیا»، بیشتر وقت خود را صرف رسیدگی به موضوعاتی میکردند که آن زمان در واشنگتن «مد» بودند: حقوق بشر، جهانیسازی اقتصادی، درگیری اعراب و اسرائیل. برای کهنهکارهایی مثل من، به نظر میرسید که سی. آی. ای فقط پرچم تکان میداد. *****
بسیاری از ما که در خاورمیانه تجربه میدانی داشتیم، نگران بودیم که اتفاقی بزرگ و بد در پیش باشد. تراکم چنین نفرت زیادی در خاورمیانه و وجود ابزارها و روش های ویرانگر فراوان در آن جا به جایی رسیده بود که دیگر راهی برای ممانعت از ترکیدن حباب معصومیت آمریکا وجود نداشت. با این حال گمان نمیکنم کسی با دقت حملات یازدهم سپتامبر به مرکز تجارت جهانی و پنتاگون را پیشبینی میکرد. با استانداردهای تروریستهای درگیر در میدان، ابعاد این حمله تقریباً غیرقابل تصور بود. نکته مهم این جاست که ما حتی تلاش نکرده بودیم تا سر دربیاوریم چه چیزی به سمت مان حرکت می کند.
سی. آی. ای، درست مثل بقیه واشنگتن، عاشق تکنولوژی شده بود. نظریه این بود که ماهوارهها، اینترنت، استراقهای الکترونیکی و حتی نشریات دانشگاهی به ما هر آن چه را که لازم بود در مورد اتفاقات آن سوی مرزهای مان بدانیم، می دادند. در مورد بنیادگرایان اسلامی به طور خاص، دیدگاه رسمی این شده بود که متحدان ما در اروپا و خاورمیانه میتوانند قطعات گمشده را تکمیل کنند. {راستش} مدیریت جاسوسهای خودمان - منابع انسانی خارجی مان - به کاری کثیف تبدیل شده بود. جاسوسها گاهی اوقات بدقلقی میکردند؛ باعث ایجاد حوادث دیپلماتیک زشت میشدند. بدتر اینکه، با دیدگاه اخلاقی آمریکا در مورد نحوه اداره جهان مطابقت نداشتند.
سی. آی. ای نه تنها بسیاری از جاسوسهای خود را به طور سیستماتیک کنار گذاشت، بلکه شروع کرد تا بسیاری از گردانندگان سابق آنها را نیز کنار بگذارد: افسران کارکشتهای که حرفهشان را خارج از کشور، در جهنمهای روی زمین گذرانده بودند. در سال 1995، سازمان، عنوان مدیر عملیات – کسی که به طور رسمی مسئول جاسوسی بود – را به یک تحلیلگر {آنالیزور } واگذار کرد که هرگز سابقه خدمت در خارج از کشور را نداشت. پس از او، یک عنصر بازنشسته و به دنبال او، افسری که عمدتاً به لطف مهارتهای سیاسیاش{و نه توانمندی های عملیات میدانی} در سلسله مراتب بالا آمده بود، به این سمت منصوب شدند.
از نظر عملی، سیآیای خود را از کسب و کار جاسوسی خارج کرده بود. جای تعجب ندارد که ما منبعی در مساجد هامبورگ نداشتیم تا به ما بگوید محمد عطا، رهبر فرضی تیمهای هواپیماربایی یازدهم سپتامبر، در حال جذب بمبگذاران انتحاری برای بزرگترین حمله به خاک آمریکا بود.
کتابی که خواهید خواند، خاطرات یک سرباز پیاده در جنگ سردی دیگر است. اگر چه در جنگ سرد پیشین، شوروی سرانجام زیر بار وزن خود فروپاشید، اما این جنگ علیه شبکههای تروریستی است که هیچ تمایلی به تکرار آن سرنوشت ندارند. این داستانی است در مورد مکانهایی که اکثر آمریکاییها هرگز به آنها سفر نخواهند کرد، از مردمی که بسیاری از آمریکاییها ترجیح میدهند فکر کنند نیازی به معامله با آن ها نداریم.
این کتاب محصول خاطرات، یادداشتهای تحقیقاتی و دفترچههای روزنگار من است. همانطور که خواننده به زودی متوجه خواهد شد، جزئیات زیادی وجود دارد که تقریباً هیچکدام از آنها هرگز خارج از پروندههای دولتی ظاهر نشدهاند، و به خاطر سپردن همه آنها برای یک نفر غیرممکن است. من در تمام طول زندگیام یادداشتبردار حرفهای بودهام. در عین حال، جای تعجب ندارد که برخی از جزئیات به سادگی قابل طرح نیستند.
هر کارمند سی. آی. ای موظف است قراردادی امضا کند که به آژانس اجازه دهد هر چیزی را که برای انتشار عمومی نوشته است، بررسی و سانسور کند. من جایگذاریهای سیاهشدهی سانسور را در متن نگهداشتهام تا خوانندگان ببینند این سیستم چطور کار میکند. اما جزئیات به اندازهی کافی باقی مانده که به خواننده ایدهای از پیچیدگی مشکل تروریسم و اینکه زندگی در این حرفه چگونه بوده است، بدهد: فراز و نشیبها، لحظات خطرناکِ در میدان و لحظات گاه حتی خطرناکتر، دور میزهای کنفرانس مقامات لشکری و کشوری در واشنگتن*******، جایی که اغلب به اندازهی درهی بقاع لبنان، لانهی مارهای خطرناک است.
اشتباهات متعددی که در دوران فعالیتم مرتکب شدهام را، سانسور نکردهام. خواننده باید ببیند که منحنی یادگیری در کار جاسوسی چقدر میتواند دردناک باشد. همچنین پنهان نمیکنم که برای درک پیچیدگیهای بازی قدرت در واشنگتن، با تمام منافع ذینفعان مختلف، قدم به این میدان گذاشتم. در جریان رسواییِ تأمین مالیِ کارزار انتخاباتی کلینتون، ناخواسته کارم به حاشیه کشیده شد. جز حماقتی از سرِ سادهلوحی خودم، هیچ عذر و بهانهای برای این اتفاق ندارم. اگر زنگ نام ام برایتان آشناست، به احتمال زیاد به خاطر همان ماجر باشد.
همچنین قصد دارم داستانم تابلوی فشرده و گویایی باشد از آن چه در سی. آی. ای اتفاق افتاد، سازمانی که تقریباً بیست و پنج سال در آن خدمت کردم، و کاربردی داشته باشد برای کاری که اکنون باید انجام شود. یازدهم سپتامبر، نه محصول یک اشتباه واحد، بلکه نتیجه مجموعهای از اشتباهات بود. درست است که آلمانیها، بریتانیاییها، فرانسویها و سعودیها ما را ناامید کردند، اما بیش از همه، تقصیرها متوجه خودمان بود. اطلاعات کافی در اختیار نداشتیم و روشهای جمعآوری اطلاعاتمان نیز ناکافی بود. اصلاح این اشتباهات و به دست آوردن دوباره برتری در جنگ طولانی علیه تروریسم کار سادهای نیست، اما شدنیست.
برای شروع باید افسران سی. آی. ای را دوباره به خیابانها بازگردانیم، به آنها اجازه دهیم منابع خود را در مساجد، قصبهها یا هر جای دیگری که لازم است، جذب و اداره کنند تا بتوانیم نیتهای آدم بدها را قبل از تبدیل شدن به تیترهای وحشتناک و فیلمهای غیرقابل تحمل بفهمیم.
در این خاطرات، امیدوارم به خواننده نشان دهم که جاسوسی چگونه باید انجام شود، کجا سازمان سی. آی. ای مسیر را گم کرد و چگونه میتوانیم آن را دوباره احیا کنیم. اما امید دیگری نیز به نگارش این کتاب دارم: میخواهم نشان دهم چرا از آن چه بر سر سیآیای آمد عصبانی هستم. میخواهم به همهی آمریکاییها و هر کسی که دلنگران حفظ این کشور است، نشان دهم که باید از این اتفاق خشمگین و نگران باشند. با اجازه دادن به فروپاشی سی. آی. ای {بعد از جنگ سرد} سپر حیاتیای را که از حاکمیت ملیمان محافظت میکرد، از دست دادیم.
آمریکاییها باید بدانند که اتفاقی که برای سی. آی. ای افتاد تصادفی نبوده است. سی. آی. ای به طور سیستماتیک به واسطه این سه عامل «التزام به نزاکت و آداب سیاسی»، «جنگهای قدرت های کوچک و بی ارزش در واشنگتن» و «مقام پرستی»؛ وعوامل بسیار دیگری نابود شد. درست در زمانی که تهدیدات تروریستی در سراسر جهان رو به افزایش بود، آژانسِ متولیِ رصد این تهدیدات، به جای تقویت، پاکسازی میشد. آمریکاییها پول زیادی به دست میآوردند و دغدغه های دیگر برایشان اهمیتی نداشت. زندگی خوب بود. به نظرمان، اقیانوسهای دو طرف مان، تمام محافظتی بود که نیاز داشتیم.
کاخ سفید و شورای امنیت ملی، بر روی دریای خودشیفتگی خود شناور و به معابدی برای پرستش ثروت و قدرت تبدیل شده بودند که در آن ها منافع شرکتهای بزرگ بر امنیت شهروندان آمریکایی در داخل و خارج از کشور میچربید. سی. آی. ای با دندان های کشیده و روحیه صفر، به این همسواری ادامه داد. و سرانجام، در یازدهم سپتامبر 2001، بهای این بیتفاوتی عظیم، با وضوح و شفافیت، در برابر چشمان جهانیان پرداخت شد.
حتی اگر کسی نمیتوانست آن حملات را پیشبینی کند، باز هم غیرقابل تصور است که باید این همه آدم میمردند تا چشمان ما را به این واقعیت باز کنند که ما یک منبع ملی را فدای حرص و طمع و راحت طلبی و سیاستهای کوتهفکرانه کردهایم. من خشمگین هستم، و فکر میکنم همه ما باید خشمگین باشیم، از اینکه مسافران شجاع پرواز 93 خطوط هوایی ایالات متحده********، اولین و تنها خط دفاعی کاخ سفید در یازدهم سپتامبر بودند - نه سی. آی. ای، نه اف. بی. آی، نه اداره خدمات مهاجرت و تابعیت و نه هیچ دفتر یا آژانس دیگری که با مالیاتهایمان از آنها حمایت میکنیم.
دیروز یک دوستِ خبرنگار به من گفت که یکی از عالیرتبهترین مقامات سی. آی. ای، غیررسمی به او گفته است که وقتی بالاخره گرد و غبار فرو بنشیند، آمریکاییها خواهند دید که یازدهم سپتامبر یک پیروزی برای جامعه اطلاعاتی بوده است، نه یک شکست. {راستش باید بگویم} اگر قرار است این خط فکری رسمی در سازمانی باشد که مسئولیت خط مقدم در جنگ علیه اسامه بن لادنهای این دنیا را بر عهده دارد، پس من نه فقط خشمگینم، بلکه از چیزی که در پیش است وحشت دارم.
پی نوشت ها:
* این اصطلاح برای اولین بار در دهه 1960 میلادی رایج شد و از آن زمان تاکنون برای توصیف تلاشهای میانجیگری بین طرفهای درگیر در مناقشات مختلف، از جمله جنگ سرد، منازعات خاورمیانه و جنگهای داخلی در آفریقا و آسیا استفاده شده است. منظور وضعیتی است که یک شخص ثالث بیطرف به عنوان میانجی بین دو یا چند طرف درگیر در یک مناقشه عمل میکند. این میانجی مانند یک شاتل بین طرفین رفت و آمد میکند، پیامها را منتقل میکند و تسهیلکننده ارتباط میشود.
**جاده ای به طول 14 کیلومتر در بخش «وست مینیستر»
*** در ادبیات سیاسی رایج در مغرب زمین، اصطلاح «قاره اروپا» یا «قاره»، به خشکی اصلی تشکیل دهنده این منطقه(منهای جزیرههای اروپا، از جمله انگلستان) گفته می شود.
*****شهر بن، در زمان جنگ سرد، پایتخت «آلمان غربی» بود.
****** "پرچمگردانی" (flying the flag)کنایه دارد به حضور غیر فعال سی. آی. ای در خاورمیانه و این که فقط در حال انجام امورسطحی و تشریفاتی بود و هیچ اقدام قابل توجهی انجام نمیداد.
*******در این جا نویسنده از واژه " "Officials Washington استفاده کرده است که در ادبیات سیاسی ایالات متحده رایج است و به طور کلی به مقامات بلندپایه، سیاستمداران، دیپلماتها و سایر افراد ذینفوذ در پایتخت ایالات متحده، واشنگتن دیسی اشاره دارد. “Officials Washington" اغلب به عنوان یک گروه واحد در نظر گرفته میشوند، زیرا منافع مشترکی دارند و برای حفظ قدرت و نفوذ خود با هم همکاری میکنند.
******* ضمن ادای احترام به 44 قربانی این هواپیما، ذکر نکاتی ضروری است. بنا بر روایت رسمی دولت آمریکا در مورد وقایع 11 سپتامبر، پرواز شماره 93 از خطوط هوایی یونایتد، تنها هواپیمای ربوده شده در میان چهار هواپیمای مسافربری بود که به اهداف از پیش تعیین شده توسط ربایندگان نرسید و بنا بر همان روایت، در اثر درگیری مسافران و خدمه با ربایندگان سقوط کرده است. آمریکایی ها با شدت و تعصب، تمامی دعاوی مبنی بر اسقاط این هواپیما توسط جنگنده های نیروی هوایی را تکذیب می کنند و اصرار دارند که مسافرانِ این هواپیما، با اقداماتی قهرمانانه باعث سقوط آن در یک دشت خالی در نزدیکی شهر شانکسویل در ایالت پنسیلوانیا شده اند.
منبع: مشرق
انتهای پیام/